بهروز ۱۶ ساله است. وقتی جلسه درمانی شروع شد و از او پرسیدم: (ر= روانشناس - ب= بهروز)

ر: چه کمکی می توانم داشته باشم؟

ب: نمی دونم! اصلا حالم خوب نیست.

ر: این که حال شما خوب نیست یعنی چی؟

ب: نمی دونم چرا اینطوری هستم و اصلا نمی تونم درس بخوانم!

ر: من از شما پرسیدم برای چه چیزی اینجا اومده اید و شما هنوز این رو نگفتید؟ (کمی فشار به بیمار)

ب: اصلا من خیلی پشیمانم که با علی دوست شدم و الان وضعیتش (داستانی نیمه کاره درباره علی گفت!). در ادامه داستانی درباره مادرش گفت که به خاطر بیماری یه بار تو خونه از حال رفته بود!

ر:ممنون که این دو مورد رو گفتید! حتما این ها رو بررسی خواهیم کرد. نگفتید برای چه چیزی به اینجا آمده‌اید؟

ب: یه بار یه خواب دیدم که تو یه مهمانی هستم و نیاز شدید به توالت رفتن داشتم، یه خانم  یه در رو به من نشون داد که اونجا دستشویی است. من رفتن در رو باز کردم، دیدم سفره شام چیده شده است. فشار زیادی داشتم تحمل می کردم و رو همون سفره خودم رو راحت کردم! همون موقع یه خانم دو تا بچه رو هل داد داخل اتاق و اونا هم دستشویی کردن من رو کامل دیدند!

ر: دو تا خواهر و برادر داری؟
ب: بله

ر: درباره رابطه ات با پدرت بهتره صحبت کنیم. این رابطه چطوری است؟

--- بهروز شروع به گریه کردن کرد و از کیفیت بعد رابطه پدرش با وی صحبت کرد. اینکه همیشه من رو با نگاه و حرفاش تحقیر و سرزنش میکنه.

ب: من رو مسخره نمی کنید اگه بگم که: می خوام بغلت تون کنم و تو بغل شما گریه کنم!

خاطرات روانشناس: خشم نسبت به پدر و عدم ابراز آن

نازنین دختری خون‌گرم، دلنشین، اجتماعی و عقب‌مانده!

رو ,یه ,ب ,ر ,نمی ,رابطه ,من رو ,و از ,چه چیزی ,دو تا ,یه بار

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران